"فدرالیسم در
جهان سوم" از محمد رضا خوبروی پاک، دو جلد، نشر هزار، ۱۳۸۹
جنگ دوم خلیج فارس و اشغال عراق از سوی ارتش امریکا پیامدهای دور و نزدیک
فراوان داشت و یکی از آنها برآمدن فدرالیسم به عنوان بخشی از برنامه سیاسی
بسیاری گروههای سیاسی از قومی تا چپ بود. با هجوم امریکائیان و جدا شدن عملی و
روز افزون کردستان عراق در دو دهه گذشته، ناگهان خواستهای سازمانهائی مانند
حزب دمکرات کردستان ایران ــ جای گرفته و پشتیبانی شده "اقلیم کردستان" که دیگر
چندان ارتباطی به بقیه عراق ندارد ــ از "دمکراسی برای ایران، خودمختاری برای
کردستان" درگذشت و به فدرالیسم برای ایران رسید و واژههای خلق و قوم که تا آن
زمان بر ادبیات آن گروهها چیرگی داشت جایش را به ملیت، و به تندی، ملت داد و
ملت ایران از واژگان آنان پاک شد و ملیتها و ملتهای ایران، همه بر گرد زبان،
جایش را گرفت. به پشتیبانی حزب دمکرات کردستان گروههای دیگری به نمایندگی خود
اعلام کردهی ”ملت"های عرب و ترک و بلوچ و ترکمن در کنگره ملیتهای ایران
گردآمدند و بازار تاریخبافی و ملتسازی، و تنور کینه و نفرت از قومی تا حد
نژادی گرم شد.
پایههای نظری این تلاشها که نیازی به نشان دادن دستهائی از بیرون ایران در
آنها نیست یکی حق دمکراتیک هر ملت برای تعیین سرنوشت است و دیگری یکی شمردن ملت
و زبان، و زبان به عنوان عنصر کمابیش منحصر ملیت. در کنار آنها پارهای محافل
نزدیک به نئوکانهای امریکائی، از حقوق سیاسی اقوام، و ایران به عنوان شرکت
سهامی که هر کس دلش بخواهد میتواند سهمش را بردارد و برود، نیز دم میزنند.
آن نئوکانها در رویاروئیشان با رژیم اسلامی به نفی ایران رسیدهاند که گویا
با یا بی جمهوری اسلامی به هر حال بیش از اندازه بزرگ است و میباید به شش
دولت-ملت زبانی، از جمله "فارسستان" تجزیه شود.
"فدرالیسم براساس ملیت در ایران ... [که] مناطق جغرافیایی ملیتها [هرکدام] یک
واحد فدرال را تشکیل بدهند" از سوی سازمانهای قومی نه تنها به عنوان پاسخی به
مسئله "ستم ملی" بلکه تنها راه رسیدن به دمکراسی در ایران جلوه داده میشود.
این سازمانها به ضرب تکرار و با بیاعتنائی به استدلالها و راه حلهای دیگر
میکوشند فدرالیسم را در میان نیروهای محالف جا بیندازند. آنها نه تنها
پارهای عناصر فرصتطلب را جلب کردهاند، وارث یک پادشاهی را که بزرگترین
دستاوردش جلوگیری از تجزیه ایران و تشکیل دولت-ملت مدرن ایران است به حلقه
کسانی درآوردهاند که فدرالیسم را یک گزینه پذیرفتنی میشمارند و با بیگناهی
تمام تا آنجا میروند که از مردم میخواهند در آینده پس از جمهوری اسلامی
آزادانه میان یک نظام فدراتیو یا متمرکز گزینش کنند. ترفتد نه جندان پوشیده
آنان تا اینجا پیشرفت زیاد داشته است: همه با تمرکزگرائی مخالفند؛ تنها
جایگزین برای تمرکززدائی نیز نظام فدراتیو است که به گفته دبیرکل یکی از این
سازمانها "چیزی نیست که ملیتهای ایرانی آن را اختراع کرده باشند، سیستمی است
که امروزه در اکثریت کشورهای پیشرفتهی دنیا وجود دارد و تا به حال هم مسئلهای
در این رابطه پیش نیامده است."*
ما اکنون کتابی در دست داریم که در پیشگفتار خود میخواهد "با آگاهی [دادن] از
اصول فدرالیسم و اوضاع کشورهای فدرال از سرگشتگیهای بیفرجام ما کاسته شود و
...از هیاهوی بسیاری که امروزه به ویژه در خارج از کشور درمورد فدرالیسم به
عنوان کیمیای سعادت به راه افتاده است رهائی یابیم." آقای محمد رضا خوبروی پاک
پژوهشگر خستگی ناپذیر فدرالیسم در کتاب تازه خود، فدرالیسم در جهان سوم در دو
جلد و بیش از ۹۰۰ صفحه بررسی فراگیری از ۱۶ کشور فدرال چهان سومی از میکرونزی
تا هند کرده است که در کنار پنج کتاب و پانزده مقاله دیگر او، همه در همین
زمینهها، بهترین راهنمای ورود در این مباحث است و میباید امیدوار بود گرد و
غبار سخنان تکراری را فرونشاند. (کتاب به قانون اساسی تازه عراق نرسیده است و
بر خلاف ادعاِی دبیر کل یاد شده در میان کشورهای فراوان پیشرفته جز انگشت
شماری دارای نظام فدرال نیستند و در میان انبوه کشورهای جهان سومی نیز تظام
فدرال تنها در ۱۷ کشور برقرار است (یکی دیگر از نمونههای فراوان ناآگاهی و
نادیده گرفتن واقعیات در این سازمانها.) اما درباره اینکه "تا کنون مسئلهای
در این رابطه پیش نیامده" بهتر است نگاهی هر چه هم تند به کتاب در دست
بیندازند.
بررسی آقای خوبروی پاک که در فارسی یگانه است و مرجع مسلمی خواهد ماند سرتاسر
جغرافیا و تاریخ کشورهای شانزدهگانه و خطوط اصلی قانون اساسی آنان را
میپوشاند و ناکامیهای یکایک را بر میشمارد. در عموم این کشور ها فدرالیسم
حتا در آزمایش دمکراسی نیز کامیاب نیست و الیگارشیها و ماشینهای سیاسی فاسد
جانشین فساد و ناکارائی نظامهای عموما استعماری پیشین شدهاند. هزینههای
اداری واگذاری قدرت در واحدهای فدرال به صورت افزایش ناکارائی و ریخت و پاش و
کند شدن فرایند توسعه در بیشتر کشورهای فدرال بروز کرده است، به گونهای که
دستخوش بیثباتی درمانناپذیر و صحنه تجاوزات زننده به حقوق بشر شدهاند. نکته
دیگری که هیچ نمیتواند بر ملتسازان خوش آید آن است که هیچ کدام از این
کشورها پیش از در آمدن به فدراسیون، واحد یکپارچه مستقلی نبودهاند و تقریبا
همه از خرده ریزهای امپراتوریهای مستعمراتی بر سر هم شدهاند.
تاریخ ناشاد این کشورها از درگیریهای مسلحانه و کشتارها و ادامه دشمنیهای
قومی سرشار است و امروز مگر در اندکی از آنان هنوز شمشیر دشمنیها در نیام
نرفته است. در این زمینه دبیر کل سازمان قومی یاد شده به آسانی نه تنها تجربه
جدائی هند و پاکستان را در ۱۹۴۷ از یاد میبرد به گشاده نظری تمام آنچه را که
در۱۹۴۵-۴۶ در جمهوری مهاباد و حکومت فرقه دمکرات در آذربایچان پیش آمد به عنوان
نمونهای از مناسبات صلحآمیز "ملیت"ها در آینده میستاید: "ما در خود ایران
در زمان جنگ جهانی دوم، تجربهی حکومت آذربایجان و همچنین حکومت دمکرات کردستان
را داریم. در واقع هیچ مشکلی در دورانی که این دو حکومت محلی همسایهی همدیگر
بودند پیش نیامد و اگر مشکلاتی در این رابطه پیدا میشد به سادگی با دیالوگ و
گفتگو حل میشد. ما اکنون هم اسناد تاریخی داریم که در این مورد امضاء شده و به
رفع اختلافاتی اشاره میکند که پیش آمده است."*
در آن یک سال ارتش شوروی شمال ایران را در تصرف داشت و صاخب اختیار آن تجربه
"دمکراتیک" بود ("کسی که به تو [پیشه وری] گفت بیا به تو میگوید برو.") در
۱۹۴۷ امپراتوری بریتانیا هندوستان را به حال خود رها کرده بود تا مسلمان و هندو
صدها هزار تنی را از یکدیگر بکشند و میلیونها تنی را پاکشوئی کنند. این
سازمانها دوست ندارند به واقعیات مزاحم اجازه مداخله بدهند. قویترین منطق او
که در ایران کشت و کشتار و پاکشوئی بر سر مرزهای زبانی پیش نخواهد آمد آن است
که در جاهائی جدائی بیخونریزی بوده است. اما در جاهائی هم خونریزی شده است و
مسئله ژرفتر از این سادهگریهاست.
***
مشکل سازمانهای قومی در این است که در ایران تودههای مردمی زندگی میکنند که
با این سرزمین و این پیوندهای همهسویه سه هزارهای خو کردهاند و ترتیبات
دیگری را نمیپذیرند مگر بر آنها تحمیل شود یا بدان متقاعد شوند. فرایند
مرزکشیهای زبانی و پدید آوردن واحدهای فدرال میباید از نقطهای آغاز شود که
دولت-ملت موجود ایران است. تحمیل کردن فدرالیسم حتا با دستههای مسلح از بیرون
مرزها یا بمباران هوائی امریکا مسلم نیست و به خونریزیهای ترسآور خواهد
انجامید. راهکار درست دمکرانیک چنان فرایندی تدوین قانون اساسی تازهای برای
ایران در یک مجلس موسسان آزاد و همهپرسی آن پیشنویس ،باز در شرایط آزاد و
شرکت همه ایرانیان، تاکید میشود همه ایرانیان، خواهد بود. تا آن همهپرسی و پس
از آن نیز هر گروه حق دارد آزادانه نظرات خود را هر چه باشد تبلیغ کند. دست
بردن به اسلحه برای سرنگون کردن رژیم اسلامی که گنهکار اصلی همه ستمهاست مقوله
دیگری است که به استراتژی پیکار مردمی مربوط میشود و از سوی مردم رد شده است.
اگر گروههائی میخواهند بر ضد رژیم اسلامی دست به اسلحه ببرند ما کاری
دربارهشان نمیتوانیم و منزوی خواهند ماند.
اما اگر در شرایط آزادی گفتار و انجمنها کسانی بخواهند به زور اسلحه یا کمک
دیگران مرزهای زبانی خود را تعیین و دیگران را بیرون کنند البته پاسخ با اسلحه
داده خواهد شد و هیچ تردیدی در این نمیباید داشت. چنانکه اشاره شد این کشور
هست و این دولت-ملت از دست کم دو هزار سال پیش ساخته شده است و مانند دیگران
نمیباید تکه پارههائی بیایند و میان خود یا به دست دیگران ماهیت فدرال را
بسازند. همه پیکار ما نیز برای این است که خشونت را از این فرهنگ و سیاست، از
این سرزمین ناشاد، بزدائیم؛ و بسیار شده است که ملتها برای رسیدن به همین
منظور سالها جنگ داخلی را تحمل کردهاند.
یک گزینه آرزوئی دیگر برای پارهای عناصر، حمله امریکا به ایران و تکرار وضعی
مانند عراق است که قیاس با آن از دهان این عناصر نمیافتد. اما در آن صورت
میباید اطمینان داشته باشند که کار به قول آخوندها به خوردن مرده خواهد رسید
و بدترین دشمنان رژیم اسلامی در پشت سر آن متحد خواهند شد و طرحهای
تجزیهطلبان را ناکام خواهند کرد. این سخنان تلخ که با صراحت تیغه کارد گفته
میشود برای آن است که کار ما به تیغه کارد نکشد و مسائل را با گفت و شنود حل
کنیم. ایرانی را که هست برای برقراری نظام فدرال میباید نخست تجزیه کرد. اگر
میگوئیم در شرایط ایران فدرالیسم یعنی تجزیه به همین دلیل ساده است. برای
تجزیه ایران هم نمیتوان به همین آسودگی گفت ما دلمان میخواهد جدا شویم.
گروههای دیگری هم هستند که دلشان نمیخواهد کسی جدا شود. ایران تاریخی شرکت
سهامی نیست. اگر هم شرکت سهامی فرض شود هر ایرانی در سهام همه ایرانیان دیگر
شریک است. ما همه بر هر گوشه این کشور حق داریم. ایران را با دیگران مقایسه
نمیتوان کرد. بجز احترام به نظر اکثریت راهی نیست.
طیف چپ و به ویژه هوادار پادشاهی، از نماد خود تا هر سطح، بهتر است علت
وجودیشان را فدای نزدیک شدن به سازمانهای قومی نکنند. آن سازمانها تا هنگامی
که سستی میبینند بر خواستهای خود خواهند افزود و از سازش بر سر اصول جهانروای
منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای پیوست آن، و نه
دلخواستههای خود، دورتر خواهند افتاد. علت وجودی پادشاهی دفاع از یگانگی ملی
و یکپارچگی سرزمینی ایران است. اینکه سازمانی مانند کنگره کرد امریکای شمالی-
NA KNC با هدف اعلام شده پیشبرد "کردستان آزاد متحد از مناطق اشغالی ایران و
ترکیه و عراق و سوریه،" لطف میکند و به دیداری رضایت میدهد اهمیت چندان
ندارد. حتا پذیرقتن تمامیت ارضی ایران (که نپذیرفته و از سوی آن ادعای خلاف
واقع شده است) در کنار محدود کردن گزینه مردم ایران به فدرالیسم یا عدم تمرکز،
بیاهمیت است. تمامیت ارضی مانند خود محتاری و خلق و قوم اصطلاحی است که در
فرصت مناسب کنار گذاشته خواهد شد ولی پیوستن به راه حل فدرالیسم و تلاش برای جا
انداختن آن پیامدهائی، از جمله بیاعتبار شدن، خواهد داشت گه بازگرداندنی
نیست. با تسلیم شدن به "تاکتیک سالامی" گروههای قومی به ویژه نزدیکان به
نئوکانها نه رهبری در کار خواهد بود نه جبههای یگانه. مردم ایران نمیتوانند
چنین توافقهائی را تایید کنند. دمکراسی و عدم تمرکز هم در ایران از فدرالیسم
نمیگذرد.
علت وجودی گروههای چپ تجزیه ایران نیست، چنانکه چند دههای یکی از علتهای
وجودی بسیاری از آنان میبود. چپ بهتر است بجای تمرکز بر فدرالیسم برنامه سیاسی
خود را نو کند و به پای اوضاع و احوال سده بیست و یکم در جامعهای که دیگر
ایدئولوژیک نمیاندیشد برساند. آینده بزرگ چپ سوسیال دمکرات را نمیباید فدای
سیاستبازیهائی کرد که تا کنون تنها اشتهای جدائیخواهان و تندروان شوونیست
را در میان آنان و دشمنان ایران را در بیرون تیز کرده است. اگر چپ میخواهد
قهرمان حقوق اقوام بشود ما هیچ مخالفتی نداریم؛ ولی تمرکززدائی راه حلهای
بهتر و اصولیتر از فدرالیسم دارد و حقوقی که در اسناد ملل متحد برای "افراد
متعلق به اقلیتهای قومی و مذهبی" شناخته شده پایههائی استوار برای هر گفت و
شنودی در این زمینهها میان نیروهای سیاسی است. هر دو سر طیف سیاسی با سودازدگی
فدرال، خود را بیربط خواهند کرد، و خطر در سوی هوادار و میراثدار پادشاهی
بسیار بیشتر است. هیچ درجه نستالژی نخواهد توانست با شور ناسیونالیستی مردم
ایران برابری کند. هر دیده بینائی میتواند ببیند که مردم از پیر و جوان چه
تعهد نوینی به ایرانی ماندن، به ماندن ایران، به دفاع از این آب و خاک پیدا
کردهاند. سازمانهای قومی هم بهتر است به یارگیریهای خود حتا در جاهای
بالاتر غره نشوند. در جنان صفی کس دیگری نمیایستد.
***
میتوان خشم مردمانی را دریافت که از توهینهای سبکسرانه هممیهنان خود به نام
شوخی و شوخک joke بهم برآمدهاند یا به دلائل سیاسی و مذهبی و نه "ستم قومی" از
سوی یک رژیم مذهبی سرکوبگر ستم میبینند. حتا میتوان انگیزههای آنان را
فهمید. اما این رژیم هیچکس را جز خودیهای کاهندهاش از تبعیض و محرومیت
بیبهره نمیگذارد، اگر کوشنده حقوق بشری در آذربایجان به زندان میافتد تفاوتی
با همتای اصفهانی خویش ندارد. در پانزده ماهه گذشته هزاران تن در سراسر ایران
به زندان و شکنجه افتادهاند و صدها تن اعدام و کشته و سر به نیست شدهاند.
زندان و چوبه دار اسلامیهای جمکرانی بی هیچ تبعیض عمل میکنند.
نظام آخوندی که به تندی در راستای صدامی شدن دگرگشت مییابد به علتهای گوناگون
در سراشیب سقوط است. میباید بر خشم لحظه چیره شد و سرتاسر منظره را دید. ایران
به اندازهای بزرگ و بنیه مادی و فرهنگی آن به اندازهای نیرومند است که جا
برای بالیدن همه جمعیت خود از جمله گروههای قومی دارد. اقوام ایران که
نیروهائی میکوشند برضد موجودیت ایران بکار برند از مهمترین مایههای قدرت
ملی ما هستند. ما از گوناگونی زایندهای برحورداریم و در هر گوشه مرزهای خود
امتداد آن اقوام را داریم که پلهای ارتباطی و بازوهای دراز شده اقتصادی و
فرهنگی ما خواهند بود. مرزهای زمینی و آبی ایران را شاید هیچ کشور دیگری ندارد
ــ همسایگی با ۱۳ کشور ــ در مسیر یک راه ابریشم تازه با بازار داخلی ۷۰
میلیونی و در مرکز بازاری یک میلیاردو نیمی. اینها در یک نظام مردمی که فریاد
جوان و پیرش جانم فدای ایران است سرمایههای کمیابی هستند که به خیره از کف
نمیباید داد.
این جمعیت انبوه که بی هیچ احساس برتری میباید به استعداد های برجستهاش
سربلند بود و در هر جا و با هر شرایط قرار گرفته نام ایرانی را بلند کرده است و
اگر ببیند و بفهمد بهترینها را میخواهد و به دست میآورد. همین بس که آزاد
شود و بتواند نیروهایش را برروی هم بریزد؛ و آنگاه خواهند دید که چرا چنان
گذشتههای بزرگی داشته است. تکه تکه کردن چنین سرزمین و چنین مردمانی یک
بیخدمتی بزرگ به همه آنها خواهد بود. ما از مجموع خود بزرگتریم. آن مچموع را
میباید آزاد کرد و نگه داشت.
* برگرفته از مصاحبه دبیرکل حزب دمکرات
کردستان ایران با تلویزیون تیشک دوشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۸۹ - ۶ سپتامبر ۲۰۱۰